سپنتاسپنتا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه سن داره

سپنتا

240 روزه که اومدی تو آغوشمون

1390/10/30 23:58
نویسنده : مامان و باباش
534 بازدید
اشتراک گذاری

یا لطیف ...

 

شازده پسر نازمون

www.smilehaa.org

                               سلام

تو هشتمین ماهگردت  دوباره می خوام برات از خودت بگم ...

سپنتا جونم ،جونم برات بگه شما ماشالله هزارماشالله داری یه آقا به معنای واقعی میشی و هر روز من و بابایی شاهد بزرگ و بزرگ تر شدنت میشم و هر روز بیشتر از دیروز لذت واقعی پدر و مادر شدن رو درک می کنیم و به همین خاطر قبل از ثبت خاطرات هشت ماهگیت نازنین ما ، باید به تعداد ثانیه های این هشت ماه هزاران هزاربار حمد رب العالمینمان را ادا کنیم ...

پروردگارا ................... سپاس و سپاس و سپاس

 

حالا می رسیم به پرنس خودمون سپنتا خان باهوش و زبل ...

الهی مامی فدات بشه که هر جا میرم و هرکاری می کنم با بدرقه چشمای ناز و نگاه معصوم تو همراه شده و تو بغل هر کسی باشی ( حتی بابا مهدی ) دنبال من میگردی ، عاشقتم سپنتا و این کارت باعث میشه حس ناب مادر بودن رو با تمام وجود بچشم .

سپنتایی کلا دیگه با اسباب بازی هات زیاد بازی نمی کنی و از همشون سیر  شدی و بیشتر دلت می خواد دنبال وسایل و لوازمی باشی که ما نمی ذاریم باهاشون بازی کنی مثل انواع کنترل ، موبایل ، دوربین و اسن اقلام وسایل ، هرچند مه خیلی وقته دنبال این وسایلی ولی الان با جدیت بیشتری خواهان بازی هستی .

تو گوشه و کنار خونه ، زیر مبل و کاناپه ، زیر تخت ، همه جا اسباب بازی هات رو پرت می کنی و گاهی اوقات تو تاریکی شب صدای جیغشون با لگد کردن ما در میاد و تو اون لحظه تو خواب و بیداری چهره پاک و معصوم تو ، تو ذهنمون تداعی میشه و ناخودآگاه لبخند رو لبهامون مهمون .

هر وقت میخوای خودتو لوس کنی یا فرد خاصی رو گول بزنی ، صورت مثل ماهتو موش موشی می کنی و اون وقته که آدم دلش میخواد قورتت بده گوله نمک .

امروز یعنی دقیقا آخرین روز از هشت ماهگیت تونستی به تنهایی و با کمک گرفتن از لبه های تختت بایسنی و کلی هم ذوق می کردی و همش دلت میخواست این کارو تکرار کنی و من و بابایی چون می ترسیدیم به پاهای کوچولوی خوشگلت فشار بیاد مانعت میشدیم و شما هم به جان ما غر و غر که بذارید من وایستم .

امروز یه بازی دیگه هم بابایی به شما یاد داد و باهوشکم شما هم به سرعت یاد گرفتی و دوباره تکرار و تکرار ... بابایی روی پاهاش شما رو نشوند و کشوی تختت رو بیرون کشید و شما هم خیلی خوشت اومد و هی کشو رو بیرون میاوردی و از داخل کشو یه دستمال کاغذی بر می داشتی و دوباره کشو رو می بستی و بعد از پاره پوره کردن دستمال دوباره کشوی مبارک را باز کرده و یه دستمال جدید و دوباره همون مراحا رو تکرار می کردی .

در عرض کمنر از یک دقیقه ( البته اگه مایل باشی   )کل سالن رو با غلت زدن های پیاپی طی می کنی و در اکثر مواقع ما رو شگفت زده کرده و سر از زیر مبل یا میز ناهار خوری و کلا هر جایی که بالش و کوسن نباشه در میاری و  ما هم سراسیمه و هراسان به سمت شما حمله ور شده تا مبادا آسیبی به پرنسمان وارد آید .

 کلمه ماما و بابا و دد و بوک رو به راحتی تلفظ می کنی ویه عالمه کلمات و حروف دیگه ، که البته ما هنوز قادر به درکشون نیستیم و باید سطح علمی خودمون رو بالا ببریم .

اولین باری که مامی رانندگی کرد و شما هم کاملا متوجه تغییر راننده شده بودی ، جون در تمام مدتی که من رانندگی می کردم شما دسته های کریرت رو محکم چسبیده بودی حتی وقتی که خوابت برد و این موضوع کلی باعق خنده بابایی شد ، چون تا اون روز اصلا سابقه نداشت که تو دسته کریرت رو اونقدر محکم بگیری ، انگار می ترسیدی و یا امنیت قبل رو نداشتی ولی مامی رانندگیش خوبه نفسم و مطمئن باش اگه به خودم اعتماد نداشتم اصلا رانندگی نمی کردم .

خدا رو صد هزار مرتبه شکر غذاتو خوب میخوری و این ماه ماست و زرده تخم مرغ و موز هم به لیست خوردنی های مجاز شما اضافه شده ، عاشق ماست خوردن هستی و انگار داری بستنی میخوری .

دیگه دیگه اینکه .....

دنیا دنیا شیرینی و شادی تو وجودت و همه کارات هست که اگه بخوام برات بنویسم حوصله ات سر میره و مثل الان که احضارم نمودی برای  نوشیدن شیر ، صدات در میاد و شاکی میشی .پس فعلا بوووووووووووووووووووس بوووووووووووووووووووووس

پسرم ، الان که دارم این متن رو می نویسم مثل یه فرشته خوابیدی ، جمله آخر رو که تموم کردم صدای اعتراضت رو شنیدم مامی کجایی بیا شیر می خواااااااااااااااااام . قربونت برم

پیوست :  همه اینها رو نوشتم تا به اینجا برسم که بهت بگیم :

تولد هشت ماهگیت دنیا دنیا مبارک ....دوستت داریم تا آخر دنیا ....بابا مهدی و مامان مریم

و حرف اول و آخر ما سه تایی ..... دنیا دنیا دنیا شکر از خالق هستی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

لیلا (مامان آروین )
5 بهمن 90 14:23
پرنس خودم سپنتا خان باهوش و زبل عاشقتم و آفرین به مامان مریم با ذوق و با احساس که اینقدر قشنگ و مادرانه می نویسه


مرررسی خاله لیلا مهربونم ، آروین خوشگلم رو 1007 تا می بوسم

نسرین.. مامان بردیا
7 بهمن 90 1:53
عاشششششقتم سپنتا... 8 ماهگیت مبارک پسرک اول خردادی


قربون خاله نسرین مهربونم با اون پسر ناز و خوشگل و توپولیش ، 1007 تا بوووووووووس برای هردوتون

فرناز مامان ایلیا
7 اسفند 90 19:26
خوشگله ماهگردت مبارکه بووووس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سپنتا می باشد