سپنتاسپنتا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

سپنتا

یا لطیف

1390/6/18 15:06
نویسنده : مامان و باباش
329 بازدید
اشتراک گذاری

 

چند تا عکس از تخت سپنتا جونم که قراره توش خوابهای شیرین و رنگی ببینه قلب

 

نوشته های سی و یکم اردیبهشت 90

امروز 31 اردیبهشت 90 ساعت 3:32 بعدازظهره .

دیگه چیزی به اومدن تو آغوش گرم من و بابا که بیصبرانه منظرتیم نموده ، پسرکم .

قراره پس فرداد صبح بریم بیمارستان پارس و به امید خدا تو رو بدنیا بیاریم سپنتا جونم .

پسر عزیز من و مهدی ، سپنتای مقدس ما قراره که تو یکی از از مقدس ترین روزهای خداوند یعنی شب تولد حضرت فاطمه زهرا (س ) بدنیا بیایی و با وجودت عشق بی نهایت رو برای من و بابا به همراه بیاری .

پسرکم ، نمی دونم چه جوری احساسی رو که نسبت به تو دارم برات بنویسم ، یه حال غریبی دارم و وجودم سراسر عشق و امید و درعین حال بی قراری .

خیلی حال عجیبیه پسرکم ،اصلا نمی تونم برای هیچکس توضیحش بدم ، حتی برای بابای عزیزت ، فقط اینو میدونم که از نهایت عشق به تو همه چیز و همه کس رو فراموش کردم .

 

 

پسرم ، عمرم ، نفسم ، جونم الان 9 ماهه ( دقیقا 38 هفته و 4 روزه ) که تو در وجودم در حال رشد و شکل گرفتنی ، فقط خدا میدونه این مدت چه بر من گذشته ، خدا میدونه که لحظه ای ازت غافل نبودم بعنی اصلا نمی تونستم بهت فکر نکنم ، با اومدنت تمام هستی ام شدی .

سپنتا ، سپنتا ، سپنتای من از خدا میخوام به حق روز عزیزی که بدنیا میایی هم معنای اسم قشنگت وجود نازنینت هم پاک و مقدس باشه و با اومدنت درهای رحمت و نعمت خداوند بروی ما باز بشه ، آخه تو به هدیه پاک از طرف خدایی .

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سلاله
22 مرداد 90 10:23
خیلی زیبا و با احساس نوشتی ، مریم جان امیدوارم همیشه هر 3 شاد و خوشبخت و سالم باشید
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سپنتا می باشد