سپنتاسپنتا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

سپنتا

اولین یلدایت سپنتا

1390/10/1 11:11
نویسنده : مامان و باباش
463 بازدید
اشتراک گذاری

یا لطیف .... 

 

فال خوش یلدای ما             می سپارمت به حافظ هستی

 

مهربونم سپنتا ، یلدایت مبارک ، هدیه مادر و پدر برای تو در اولین شب یلدایت شعری از خواجه شیراز حافظ :

 

تو بدری و و خورشید تورا بنده ست           تابنده تو شدست تابنده شدست

زان روی که از شعاع نور رخ تو                   خورشید منیر و ماه تابنده شدست

و این غزل زیبا اولین تفعل ما به نیت تو از لسان الغیب :

 

دیده نادیده به اقبال تو ایمان آورد                     مرحبا ای به چنین لطف خدا ارزانی

ماه اگر بی تو برآید به دو نیمش بزنند                دولت احمدی و معجزه سلطانی

جلوه بخت تو می برد از شاه و گدا                    چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی  

 

 

خاطرات یلدایی که تو در وجودم ریشه می دواندی مثل یه فیلم به یادموندی و ماندگار در ذهنم داره مرور میشه ، برات می نویسم تا بدونی و مرور زمان اون خاطرات قشنگ رو تو ذهنم کم رنگ نکنه  ، فرشته ی ما :

اگه بخوام خیلی دقیق بگم ، امسال دومین یلدا رو تجربه میکنی ، چون سال گذشته توشکم مامی بودی و دقیقا 4 ماه بود که بره تو دلی من شده بودی  و قرار بود  همون شب دکتر جنسیت نی نی ما رو بگه و من از هفته ها  منتظر همچین روزی بودم و دل تو دلم نبود تا بدونم که نی نی ناز من پسره یا دختر . راستشو بخوای از اول هر کسی ازم می پرسید که فکر می کنم نی نی ام چیه ، من سریع و بدون هیچ فکری می گفتم که پسره ولی اون شب یه حالی عجیبی داشتم و یادمه بابایی که دستامو گرفته بود می گفت دستات مثله یه تیکه یخه ، خیلی هیجان زده بودم و به نظرم ثانیه ها به اندازه یه قرن طول می کشید تا نوبت ما بشه ، وقتی روی تخت خوابیدم و دکتر مهدیزاده معاینه ام کرد گفت همه چی عالیه و خوبه و من و بابایی گفتیم پس جنسیتش چی ؟؟؟؟!!!!!!

گفت مگه قبلا بهتون نگفتم !!!!!

وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای من دیگه داشتم دیونه می شدم ، ما آخرین ویزیتش بودیم و خیلی هم عجله داشت و دستگاه سونو رو خاموش کرده بود و می خواست بره بیمارستان تا یه نی نی رو به دنیا بیاره و به ما گفت دفعه بعد سونو می کنم . ولی من که اصلا این حرفها تو کتم نمی رفت گفتم دکتر من تا ویزیت بعدی دیوونه میشم ، خلاصه دکتر دستگاه رو روشن کرد و شروع کرد به جستجو و نگاه دقیق به مانیتور ، من که اصلا نفهمیدم اون لحظات چگونه گذشت ، تا اینکه صدای دکتر رو شنیدم که گفت نی نی اتون میخواد مامانشو خوشحال کنه و وووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو .................................... پسره . بابایی که حسابی ذوق زده شده بود چند بار از دکتر پرسید مطمئنه و دکتر هم تو مونیتور شمبول کوچولوتو نشون داد و گفت صد درصد پسره و حال من ..............................................................................................

گریه شادی و شوق و شکر مگر مجال حرفی گذاشت ............................................................................

یه کم که به خودم مسلط شدم به دکتر گفتم اسمش رو هم انتخاب کردیم ، اسمش سپنتاست ................................

واز شب یلدای 89 ما تو رو سپنتا صدا کردیم پسرم .( البته بگم که ما چند تا اسم دیگه هم برات کاندید کرده بودیم مثل آراد و رادین ولی سپنتا رو از همه بیشتر دوست داشتیم ) .

وقتی از تخت به کمک پدری اومدم پایین ، بابایی در حالی که منو بغل کرده بود و صداش می لرزید بهم گفت خدا همون چیزی که میخواستی بهت داده ، مبارکه و این جمله رو اون شب بارها و بارها شنیدم و غرق شادی و سرور شدم . البته اگه دختر هم میشدی خدای مهربون رو شاکر می بودیم و منت دارش می بودیم .

یادمه به هیچکس نگفته بودیم که قراره امشب جنسیت شما رو بفهمیم و وقتی از مطب بیرون اومدیم  نمی دونستیم به کی زنگ بزنیم ، جالبه به هرکی زنگ میزدیم یا خونه نبودن یا موبایل هاشونو جواب نمی دادن !!!! آخه ساعت 9 شب یلدا کی به کیه !!!!!

به مامان اشی و بقیه هم هیچی نگفتیم و با خریدن یه کیک بزرگ و خوشگل از قنادی سولدوش همه رو سورپرایز کردیم . دایی محمد که درو برامون باز کرد و گفتیم نی نی ما پسره به اندازه یه دنیا ذوق کرد و بقیه هم همینطور . اون شب یلدا سرشارازبوسه و تبریک و تهنیت  و اشک شوق و شادی برای حضور نازنین تو بود و برای من و مهدی بدون شک ، یکی از فراموش نشدنی ترین شب های زندگیمون . بارالها سپاس و سپاس و سپاس .............

 

و اما امسال ،یلدای سال 90 ، جانان ما - سپنتا :

 

سرخی دانه های اناری

تعبیر عاشقانه ی حافظی

بوی تابستانی در سرمای زمستان

آواز خوش محفل مایی

عطر ناب سیب سرخی  

و

 

صدای طپش قلب کوچکت ،گرمی  آغوشت ، ناز نگاهت و جسم و روح پاک و آسمونی ات رونق محفل یلدای ماست .

 

 

پیوست : دوستت دارم را تا ابد به خداوندگارمان بدهکاریم که ما رو لایق یکی از فرشتگانش دانست .

 

خدایا دوستت داریم به توان بی نهایت .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سپنتا می باشد