بازی و خواب
یا لطیف ...
سلام به روی ماهت جان مریم
امروز داشتیم باهم روی تخت بازی می کردیم و من در حال چلوندنت بودم و تو هم طبق عادت این روزهات داشتی منو تف تفی می کردی ( عاشق اینی که با لب هات و لثه های کوچولوت صورت مامی رو گاز گازی کنی و تو نمی دونی من جه لذتی می برم از این کارت ، همیشه عاشق این کار نی نی ها بودم و حالا نی نی خودم ، ای جانم )و یه کار دیگه که خیلی دوست داری اینه که موهای مامی رو بکشی و بکنی و ویا بخوریشون . از دست تو وروجک .
با هم کلی شیطونی و سر وصدا کردیم و یه عالمه آواز خوندیم البته با زبان شما و یهو دیدم همونطور که دمر بودی ساکت شدی و هیچ صدایی ازت درنی اومد و فقط نگاه من می کردی وااااااااااااااااااااااااای که من عاشق اون نگاه های معصوم و نازتم و فهمیدم که لالا داری ، در همون حالت دمر در حالیکه موها و گوش و صورت ماهت رو نوازش می کردم و برات لالایی می خوندم خوابت برد و این برای اولین بار بود که تو دمر می خوابیدی .
پیوست : کودک معصوم من آروم بخواب و راحت که من جانم رو برای آسایش تو دریغ نمی کنم .