سپنتاسپنتا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

سپنتا

خاطرات اولین تابستان

1390/7/2 12:21
نویسنده : مامان و باباش
320 بازدید
اشتراک گذاری

یا لطیف ...

سلام سپنتایی هورا

امروز اول مهر سال ١٣٩٠ وتو امروز چهار ماهه شدی ،  مامی و بابایی میخوان خاطرات اولین تابستانی رو که تجربه کردی برات بنویسن ، البته اگه بخوام خاطرات این چهار ماه رو بنویسم باید هرروز این مدت رو با کلی خاطره بنویسم چون با تولد تو فصلی نو و قشنگ تو زندگی من و بابایی رقم خورد و هر لحظه اش برای ما ناب و خاطره انگیزه ، به همین دلیل فقط یه سری کلیات رو برات می نویسم که حوصله تو و کسایی که این وبلاگ رو می خونن سر نره .

اول از همه یه دنیا بوووووووووووووووووووووووووووووووووس برای چهارمین ماهگردت ،سپنتای پاک و مقدس ما ،و یه دنیا آرزوهای قشنگ برای امید زندگیمون ماچماچ

هرچی آرزوی خوبه مال تو niniweblog.com

 

  • عسلکم ، تو این تابستان ، تو با اون لبهای قشنگت صداهای خیلی بامزه و جالب از خودت در آوردی و اینطوری با مامانی و بابایی شروع به صحبت کردی و با هر صدایی دل ما رو لبریز از عشق و شادی کردی . صداهایی که از خودت در میاری آقو آقو ، قو قو ، مممم و هوووو بود .اواخر تابستون یاد گرفتی خجالت می کشی و خودتو لوس می کنی لوس لوسک ما قلب
  • عروسکها و اسباب بازیهاتو کاملا می شناسی و باهاشون صحبت می کنی و حرصتو که در میارن از خجالتشون درمیایی و همشون کلی تف تفی می کنه و آخرسرهم یه جیغ می کشی یعنی که از دستشون خسته شدی ! سبز و می خوای که مامان و بابا بیان و بغلت کنن و یه دوری باهم بزنیم نیشخند
  • اول مرداد وقتی دوماهت بود رفتیم و واکسن هاتو زدیم که خیلی بد بود ، البته خدا رو شکر زیاد اذیت نشدی و مثل یه آقا با این قضیه برخورد کردی و به جز اولش دیگه اصلا گریه نکردی ، الهی فدای تو .چشمک
  • هستی ما ، تو روز شانزدهم مرداد یعنی وقتیکه تو دو ماه ونیم ات بود برای اولین بار تونستی جغجغه Toloات رو به تنهایی با دستات بگیری و باهاش بازی کردی و البته اول از همه بردیش طرف دهان خوشگلت برای خوردنش ، بابایی هم ازت کلی فیلم و عکس گرفت . تشویق
  • دلبند ما ، بابایی برات کتابهای آموزشی و تقویت هوش خریده که از سه ماهگی تحت آموزش هستی و خیلی هم با دقت به کتابهات توجه می کنی و معلومه که از الان می خواهی یه پسر درسخون و باهوش باشی و به امید خدا باعث افتخار من و بابایی بشی ، ان شاالله تشویق
  • عزیزدلم ، نهم شهریور که روز عید فطر هم بود اولین بار تو خونه مامان اشی تونستی غلت بزنی و همه کلی خوشحال شدن ، دایی محمد که این صحنه رو دیده بود از خوشحالی داشت پر در می آورد .تشویق
  • نفسم ، از اول شهریور وقتی که سه ماهت بود دیگه می تونستی کاملا گردن بگیری و با تسلط کامل همه جا و همه چیز رو تحت کنترل بگیری . راستشو بخوای از همون وقتی هم که به دنیا اومدی دلت میخواست همه اطرافت رو چک کنی .متفکر
  • خرگوشک باهوش ما ، ازاوسط شهریور ماه برای جلب توجه اطرافیان و لوس کردن خودت برای دیگران خیلی قشنگ سرسری می کنی و دل همه رو می بری .چشمک
  • کلوچه عسلی ، تو این تابستون اولین خنده های با صدای تو موسیقی خونه کوچیک ماست و من وپدر با شنیدن صدای خنده های ناز و معصوم تو از خود بیخود میشم و خدای مهربون رو هر لحظه شکر می کنیم به خاطر وجود نازنین تو . دردونه ما بخند تا دنیا به روت همیشه بخنده .خنده

    niniweblog.com

 

پیوست : سبد سبد عشق و بوسه برای تو جان مریم از طرف مامی و بابایی ماچقلب

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان یاسمین زهرا
2 مهر 90 13:30
همیشه شاد باشین


مرسی خاله ندا جون ، همینطور هم شما

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سپنتا می باشد