خدایا شکر نفسمون 5 ماهه شده
یا لطیف ...
امروز دوم آبان ١٣٩٠ و پسر کوجولوی ما دیروز ٥ ماهه شد.
تولد ٥ ماهگیت مبارک هستی مریم و مهدی
سپنتایی ...
این ٥ ماه به سرعت گذشت و ما با وجود نارنین تو آنقدر سرگرم بودیم که اصلا نفهمیدیم که چگونه گذشت .
تو این ماه تو خیلی شیرین تر و شیطون تر شدی و دائم در حال غلت زدن و دست و پا زدن و سعی در خوردن انگشت شصت پات داری که البته هنوز به این کار موفق نشدی ولی مامی مطمئنه که همین روزا اینکارو هم می کنی ، آخه عجیب به این کار علاقه مندی عسلکم .
٢٩ مهر ماه شازده پسر ما ، اولین سفر خارج از تهرانش رو هم رفته ، البته زیاد دور نبود ، رفتیم هشتگرد خونه گلی ، تو این مسافرت هم خیلی آقا لودی و اصلا مامان و بابایی رو اذیت نکردی و دائم در حال خندیدم بودی و همه هم در حال قربون صدقه رفتن گل پسر ما . ای جانم به اون خنده هات که رنگ زندگی رو سبزو سبز تر می کنه ، همیشه بخند نفسم
پیوست : از خدای مهربون بابت این هدیه پاک و مقدس سپاسگزارم و ازش می خوام که من و بابایی ١٠٠ سال تولداتو جشن بگیریم .